جدول جو
جدول جو

معنی قلعه دار - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه دار(پُ فُ)
قلعه دارنده. قلعه بان. دژبان:
قلعه داران خزینه ها بردند
قلعه را با کلید بسپردند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
قلعه دار
کلاتدار محافظ قلعه دژبان کوتوال. یا قلعه دار سپهر. آفتاب خورشید
تصویری از قلعه دار
تصویر قلعه دار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلاه دار
تصویر کلاه دار
کسی که کلاه بر سر دارد، کنایه از پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
(عُ شَ)
قلعه ای است استوار در سرزمین اندلس از ناحیۀ شرق، از اعمال أشقه، و آن ازآن فرنگی ها است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ دُ تَ)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 15هزارگزی جنوب دزفول و 15هزارگزی باختری شوسۀ دزفول به شوشتر. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری و مالاریایی است. سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات، برنج، کنجد. و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ دُ)
دهی است از دهستان بویراحمد سردسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 16 هزارگزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان و 22 هزارگزی خاوری بهبهان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. و ساکنین از طایفۀبویر احمد هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ دَ رِ)
ده مرکزی بخش از شهرستان ایلام، واقع در 5 هزارگزی جنوب مرکز شهرستان ایلام. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 320 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نام قلعه ای از لواء و استان طوس یا قهستان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ یِ دِ)
این قلعه در فیروزآباد خواجه است بالای کوه چنین نشان میدهد که این قلعه وقتی آباد و آتشکدۀ فیروزآباد بوده. عمارت و حمام دارد. (جغرافیای غرب ایران ص 129)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ دُ تَ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 3هزارگزی شمال باختری قلعه کلات مرکز دهستان و 43هزارگزی شمال شوسۀ بهبهان به آرو. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری و مالاریایی است. سکنۀ آن 60 تن است. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، برنج، پشم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و کنار راه تابستانی شوشتر به بندقیر و کنار شمال خاوری شطالعرب. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 2500 تن است. آب آن از رود شطیط و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است راه در تابستان اتومبیل رو است. و ساکنین از طایفۀ عرب هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ خَ قُ)
قلعه و حصاری است در خوار نه سخت و هوایی معتدل دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج ص 157 و 123) (نزهه القلوب ص 133)
لغت نامه دهخدا
(دِ هََ)
قلعه ای که مسعودسعد سالی چند بدانجا زندانی بود که با حبس قلعۀ سو هفت سال می شود:
هفت سالم بسود سو و دهک
پس از آنم سه سال قلعۀ نای.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ گُ)
دهی جزء دهستان برغان ولیان بخش کرج شهرستان تهران، واقع در 31هزارگزی باختر کرج و 7 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. این ده در دامنه قرار گرفته و هوایی سردسیری دارد. سکنۀ آن 984 تن است. آب آن از رودخانه و قنات و محصول آن غلات، بنشن، چغندر قند، صیفی، لبنیات و انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری است. دبستان و راه مالرو دارد و از طریق کردان ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ ؟)
بر سه فرسنگی شیراز است به طرف جنوب مایل به مشرق و بر کوهی است که به هیچ کوه پیوسته نیست و بر آنجا چشمه مختصری است. (نزهه القلوب ص 133). و رجوع به تبر (قلعه) شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
قلعه ای است که در استحکام به قلعه پرگ نمیرسد و دارای هوایی گرم است. (فارسنامۀ ابن بلخی چ کمبریج ص 159)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از قلاع اسمعیلیه که بدست هولاکوخان در سال 650 هجری قمری ویران گشت: ... در سلخ شوال سنۀ خمسین و ستمائه بیرون رفت ودر خدمت هولاکوخان ایلی و مطاوعت نمود هولاکوخان بفرمود تا قلاع ملاحده خراب کردند در مدت یکماه قرب پنجاه قلعۀ حصین چون الموت و ... و تاج و ... مسخر شد و خراب گردانید، (تاریخ گزیده چ ادوارد برون ج 1 ص 527)
لغت نامه دهخدا
(عَ /عُ)
قلعه ای است به موصل. (از منتهی الارب). قلعه ای است محکم در کوههای موصل. اهالی آنجا از کردان هستند و آن در شرق موصل قرار دارد و به عقرالحمیدیه نیز شهرت دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان بویراحمد گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، در 6هزارگزی شمال آرو به بهبهان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 125 تن است. آب آن از رود خانه خیرآباد و محصول آن غلات، پشم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. صنایع دستی گلیم و جوال بافی است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ بویراحمد گرمسیری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نِ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 11هزارگزی جنوب باختری قلعه کلات مرکز دهستان و 46هزارگزی شمال شوسۀ آرو به بهبهان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 170 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، برنج، پشم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالی و قالیچه و جوال و پارچه بافی است. راه مالرو دارد. و ساکنین از طایفۀ دشمن زیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ دی دَ)
دهی جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین، واقع در 48هزارگزی شمال باختر آوج. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 348 تن است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، انگور و مختصر عسل و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان ریمله بخش حومه شهرستان خرم آباد مرکز دهستان، واقع در 18هزارگزی شمال خرم آباد و 9هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه و در جلگه معتدل و مالاریایی است. سکنۀ آن 300 تن، آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی و فرش بافی است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ بیرالوند هستند و برای تعلیف احشام به ییلاق و قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ دَ)
ده کوچکی است از دهستان قنقری پائین بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، واقع در 33 هزارگزی جنوب باختر سوریان و 18 هزارگزی شوسۀاصفهان به شیراز. سکنۀ آن 45 تن است. این قریه را زرگاه نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(زَ فِ / فَ تَ / تِ)
منصبی از مناصب نظامی هند. منصبی از مناصب درجه پائین در سپاه هند. منصبی مانند ده باشی از مناصب لشکری هندوستان. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دفعدار شود
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ / تُو اَ کَ)
سائس و آنکه اسب تیمار میکند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بِ)
قلعه ای است در افریقیه منسوب به بسربن ارطاه عامری. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
کوتوال. دژبان
لغت نامه دهخدا
(اَجْ جَ)
قلعه ای است در جوار قرطبۀ اندلس. (قاموس الاعلام) ، وکیل کردن کسی را، وکیل فرستادن، دانه بستن گیاه. (منتهی الارب) ، امضاء، بابچه شدن سباع. (تاج المصادر) ، وظیفه و راتبه مقرر کردن، گذاردن
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ)
دهی است از دهستان مال اسد بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی خاور چقلوندی و 5هزارگزی جنوب خاوری اتومبیل رو خرم آباد به چقلوندی. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 180 تن آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و سیاه چادر بافی است. راه مالرو دارد. و ساکنین از طایفۀ مال اسد هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سُ)
از دههای کوهسار است در مازندران. (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 172)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ ؟)
دهی است از دهستان میان آب (بلوک عنافجه) بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 36 هزارگزی شمال اهواز و کنار شوسۀ اهواز به اندیمشک نزدیک رود کرخه. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از رود خانه کرخه و نهر شاپور و محصول آن غلات، برنج و شغل اهالی زراعت است. راه در تابستان اتومبیل رو است. در این آبادی محلی بنام خشنامی است که آثار ابنیۀ باستانی در آن مشاهده میشود. دبستان و آسیاب موتوری دارد. و ساکنین از طایفۀ الحائی هستند. این آبادی را خرم دژ هم میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ سَ)
این قلعه بین فیروزآباد و خواجه واقع و آبش از چشمه است. (جغرافیای غرب ایران ص 130)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مقرعه دار
تصویر مقرعه دار
تازیانه دار آنکه تازیانه دارد: (غلامان ماه روی و چاوشان و مقرعه داران و سرهنگان هریکی بجای خود) (سمک عیار 272: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلعه سحر
تصویر قلعه سحر
بام دژ نام جایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
محافظت قلعه کوتوالی حکومت قلعه: سمک عیار ناک را گفت: چه گویی ک قلعه داری توانی کردن ک
فرهنگ لغت هوشیار