- قلعه دار
- کلاتدار محافظ قلعه دژبان کوتوال. یا قلعه دار سپهر. آفتاب خورشید
معنی قلعه دار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محافظت قلعه کوتوالی حکومت قلعه: سمک عیار ناک را گفت: چه گویی ک قلعه داری توانی کردن ک
کسی که کلاه بر سر دارد، کنایه از پادشاه
بام دژ نام جایگاه
تازیانه دار آنکه تازیانه دارد: (غلامان ماه روی و چاوشان و مقرعه داران و سرهنگان هریکی بجای خود) (سمک عیار 272: 1)
صاحب گله، کسی که گلۀ گوسفند دارد
کلاه دار، آنکه کلاه بر سر دارد، پادشاه
گنبدی گنبد دار بر آمده آنچه دارای قبه باشد، پشت برآمده محدب
آدم مدبر و تیز هوش و سریع الانتقال و با ذوق
صاحب گله (گوسفندو غیره) آنکه گله رانگهبانی کند و پرورش دهد: گروهی از گله داران در میان رود غزنین فرود آمده و گاوان بدانجا بداشته
آنچه که دارای لبه و کناره باشد، یا کلاه لبه دار. کلاهی که دارای آفتاب گردانست
دارای لکه داغ دار
لالدار دارنده لعل دارای لعل
دارای لکه، داغدار
لکه دار شدن: دارای لکه و داغ شدن، کنایه از متهم شدن، بدنام شدن
لکه دار کردن: ایجاد کردن لکه، کنایه از کسی را متهم و بدنام کردن
لکه دار شدن: دارای لکه و داغ شدن، کنایه از متهم شدن، بدنام شدن
لکه دار کردن: ایجاد کردن لکه، کنایه از کسی را متهم و بدنام کردن
آنچه دارای لبه باشد
Smeared, Spotted, Spotty, Stained
manchado
verschmiert, befleckt
zaplamany, plamisty, poplamiony
запачканный , пятнистый , запачканный
забруднений , плямистий
besmeurd, gevlekt, bevlekt
manchado
macchiato
दागदार , धब्बेदार , दागी
ternoda, berbintik, bernoda
더럽혀진 , 얼룩덜룩한 , 얼룩진
מוכתם , מנוקד , מוכתם
污秽的 , 有斑点的 , 有污渍的
汚れた , 斑点のある , 汚れた
lekelendirilmiş, benekli, kirli
iliyojaa, na madoa